گروه نق

خاطره ای از: دكتر محمدرضا قندی

ما ۱۲ نفر بودیم كه جلسات منظمی با ایشان داشتیم.

اسامی این افراد در كتاب «سیره شهید رجایی» ذكر شده است. البته می‌‌توان به چنداسم از جمله آقایان سیدمحمدصدر، معاون فعلی وزارت امورخارجه، دكتر سیامك‌نژاد، مدیرعامل پخش هجرت، مهندس عزیزی، رئیس دفتر شهید رجایی، فخرالدین دانش، معاون وزیر علوم، محمد دوایی، معاون سازمان میراث فرهنگی، محمد رفیعی، مدیركل مخابرات و محسن چینی‌فروشان مدیرعامل كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان اشاره كنم.

شهید رجایی قبل از این كه در زمان طاغوت به زندان بروند، در مدرسه علوی معلم ما بودند به همین لحاظ چه در زمان ریاست جمهوری و چه در زمان نخست‌وزیری، به ما می‌‌گفتند كه هراز چندگاهی پیش من بیایید و مسائلی را كه در جامعه اتفاق می‌افتد و ممكن است مسئولان دفتر بنا به دلایلی به من نگویند، اطلاع بدهید. جالب آن كه ایشان برای این منظور عبارت «نق زدن» را به كار می‌بردند و به اصطلاح می‌گفت كه به من نق بزنید!

اسم این گروه بعدها به «گروه نق» معروف شد. این مسئله نشان می‌دهد كه آن شهید بزرگوار علاقه داشت كه مطالب و گزارشها جدای از كانال‌های رسمی به ایشان رسانده شود. این مسئله از طرف دیگر نشان‌دهنده توجه ایشان به جوانان و نسل جوان بود؛ چون آن موقع ما دانشجو بودیم و حداكثر ۲۶ سال داشتیم و به هرحال از رفتارهای ایشان خیلی مطالب  می‌‌آموختیم.

وقتی ایشان نخست‌وزیر بود ما به منزل ایشان می‌رفتیم. زمستان بود مشاهده می‌كردیم بخاری منزل روشن نیست علت را كه جویا می‌شدیم اظهار می‌كرد كه چون مردم در این ایام مشكل نفت دارند و نفت به راحتی پیدا نمی‌شود ما باید به فكر آنها باشیم و سرما را لمس كنیم و در آخر جلسه كه دم در خداحافظی می‌كرد می‌گفت: برای دفعه بعد یك كیلو خرما بخرید بیاورید تا گرم شویم! اواخر دوره ریاست جمهوری ایشان كه ترورها زیاد شده بود، حضرت امام(ره) تردد زیاد مسئولان را ممنوع كرده بودند؛ بنابراین ایشان كمتر از محوطه ریاست جمهوری خارج می‌شدند یكبار كه خانم و فرزند ایشان آقا كمال برای دیدار ایشان آمده بودند، وقتی می‌خواستند برگردند راننده خیلی اصرار می‌كند كه آنها را با ماشین ریاست‌جمهوری برساند، شهید رجایی اجازه نمی‌دهد و می‌گوید كه خودشان می‌روند و در جواب راننده كه اصرار می‌كرد می‌گفت این اتومبیل‌ها مخصوص رئیس‌جمهور است نه زن رئیس‌جمهور.!

ایشان به مفهوم واقعی كلمه مردم دوست بود و دغدغه مردم را داشت. خودش بارها اظهار می‌كرد كه مقلد امام (ره) هست و یك متدین واقعی بود.آخرین جلسه با ایشان یك روز پنج‌شنبه بود؛ همین ۱۲ نفر رفته بودیم و با ایشان مشورت می‌كردیم ایشان نظرات تك‌تك  ما را می‌پرسید. حتی نماز مغرب و عشا كه شد ایشان جلو ایستادند وما به ایشان اقتدا كردیم، به یاد دارم كه در سجده آخر نماز این جمله معروف امام حسین(ع) را ذكر كرد؛ الهی رضاًبرضائك و تسلیماً لامرك لامعبود سواك یا غیاث المستغیثین.

بعداز نمازبه ما گفت كجا می‌روید؟ گفتیم: دعای كمیل. ایشان ابراز تمایل كردند كه با ما بیاید ولی ما متذكر شدیم كه حضرت امام(ره) قدغن كرده كه شما بیرون بیایید و به مصلحت نیست اما ایشان گفتند: حاضرم با لباس مبدل و با شال گردن و روی پوشیده بیایم چراكه دعای كمیل را خیلی دوست دارم.

ایشان در واقع از آبرو و همه چیز خود برای  اسلام و انقلاب اسلامی مایه گذاشت و تا توان داشت برای نظام و مردم كار می‌كرد یادم می‌آید یك روز یكی از دوستان به ایشان گفت: خسته نباشی آن شهید درجواب گفت: كسی كه برای خدا كار كند خسته نمی‌شود.