بعد از انقلاب، دو سفر با شهید رجایی در محاصره آبادان همراه با شهید جهانآرا شب را زیر غرش توپ و خمپاره سر كردیم. در همان موقع ایشان با فرماندهان مشغول بررسی چگونگی شكستن حصر آبادان بودند. همه رزمندگان از اشتیاق دور ایشان حلقه زده بودند و از كاستیهای آنموقع (دولت) گله میكردند و جالب بود كه ایشان به وجود بنیصدر بیاعتناء بودند و به هیچوجه در بدگویی به بنیصدر با رزمندگان همراهی نمیكردند و من فكر میكنم ایشان به خاطر تایید امام بود كه آن زمان نسبت به بنیصدر چنین رفتاری داشتند و در هر حال ایشان آن زمان رئیسجمهور بودند. تا صبح ایشان روی خاك با بسیجیان در آن شرایط سخت به گفتگو میپرداختند كه هیچ كس باور نمیكرد ایشان نخستوزیر مملكت باشد.