غلامعلی رجایی

تواضع رجایی!

خاطره ای از: غلامعلی رجایی

وقتی در جایی از تكرارناپذیری رفتار شهید رجایی و مقایسه ایشان با برخی از دولتمردان پیشین و کنونی سخنی به میان آمد و به ویژه از ظرفیت بالا، سعه صدر و تحمل او در تعامل با زیردست و مردم مطالبی گفته شد، برادری كه در ماه‌های نخست جنگ، مسئولیت فرمانداری دزفول را بر عهده داشت، برای من خاطره جالبی تعریف كرد كه  خواندنی است.

ایشان می‌گفت: در یكی از روزهای اول جنگ كه دزفول شدیدا تحت فشار و آسیب موشك‌های دوربرد صدام بود و اوضاع خیلی به هم ریخته بود و من نمی‌توانستم حتی در دفترم آرام و قراری داشته باشم و مرتبا باید پاسخگوی مردمی می‌بودم كه برای حل مشكل خود به فرمانداری آمده بودند، منشی دفتر به من گفت: آقای رجایی با شما كار دارد. من كه سرم خیلی شلوغ بود، اصلا نتوانستم تصور كنم كه نخست‌وزیر مملكت به فرمانداری تلفن بزند، برای همین، اعتنایی نكردم و به صحبت با كسی كه مشكلی داشت، ادامه دادم.

پس از چند دقیقه كه به دفتر بازگشتم و گوشی را گرفتم، وقتی با صدای آقای رجایی روبه‌رو شدم، از خجالت آب شدم كه چرا نخست‌وزیر مملكت را چند دقیقه روی خط معطل نگاه داشته‌ام، برای همین، بلافاصله عذرخواهی كردم، ولی در كمال حیرت از ایشان پاسخی شنیدم كه شرمندگی من را بیشتر كرد.

ایشان فرمودند: شما نباید از این‌كه من را معطل نگه داشته‌اید ناراحت باشید. حق دارید، كارتان زیاد است و سرتان شلوغ است. این ما هستیم كه در تهران نشسته‌ایم و كاری نداریم و شما در منطقه جنگی دارید كار می‌كنید. ما در نهایت به این طرف و آن طرف یك تلفن می‌زنیم و احوالی می‌پرسیم!

این تواضع ایشان در حالی بود كه من می‌دانستم جنگ نه تنها در دزفول و خوزستان كه در چند استان دیگر هم جریان دارد و وضعیت اقتصادی مملكت به جایی رسیده بود كه ایشان در جلسه محرمانه‌ای به نمایندگان مجلس گفته بود، دوستان و برادران وضعیت اقتصادی كشور، به گونه‌ای است كه اگر امروز نفت بفروشیم، پول داریم و اگر نفروشیم، خزانه كشور خالی است!

خدایا! این شهید قدرناشناخته را با بهترین اولیای خود محشور بگردان و نام و یاد و سیره او را از گزند و آسیب در امان دار. آمین.