رجایی از جمله معدود چهرههایی است كه با بسیاری از گروههای سیاسی مسلمان رابطه نزدیكی داشت اما پس از انقلاب و پذیرش مسوولیتهای مختلف، مجالی برای نوشتن خاطرات سیاسی خود نیافت.
رجایی فعالیتهای سیاسی خود را با شركت در جلسات تفسیر قرآن و سخنرانیهای آیتالله طالقانی در مسجد هدایت، همكاری با اعضای نهضت آزادی، روحانیون مبارز، بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق و بقایای هیاتهای موتلفه اسلامی دنبال میكرد. در اردیبهشت ۱۳۴۲ و درحالی كه اعلامیههایی را از تهران به قزوین منتقل میكرد، دستگیر و در زندان شهربانی قزوین ۴۸ روز زندانی شد. رجایی بهدلیل ارتباط گستردهای كه با كادرهای اولیه رهبری سازمان مجاهدین داشت بعضی از كمكها را از طریق دوستانی كه مانند او با این سازمان همكاری داشتند در اختیار سازمان قرار میداد. اعضای سازمان از خانه رجایی به عنوان خانه امن استفاده میكردند. خانم صدیقی (همسر رجایی) كه خود نیز در جریان مبارزه بود، رابطه رجایی با سازمان را چنین توضیح میدهد: «رجایی با كادر مركزی و رهبری اولیه سازمان در ارتباط بود اما هیچگاه عضو سازمان نبود، ولی سازمان به عنوان یك واسطه مهم روی ایشان حساب میكرد. زمانی كه رضا رضایی از زندان فرار كرد و در خانههای تیمی مخفیانه زندگی میكرد رجایی مستقیما با او رابطه داشت. به گونهای كه یك شب به منزل ما پناه آورد و رجایی بهرغم مخاطراتی كه این كار داشت به او پناه داد.»
رجایی به علت كشف كتب دفاعیات و نشریات سازمان در منزل خواهرش در آذر ۱۳۵۳ دستگیر شد. در طول نزدیك به بیست ماه بازجویی و حبس در سلول انفرادی كمیته ضد خرابكاری كمترین نشانه سازشی از خود نشان نداد. مدت زندانی شدن او در سلولهای انفرادی، رجایی را در زمره یكی از نادرترین زندانیان سیاسی قرار داد. بعضی از همسلولیهای او میگویند بارها دیده میشد او بهدلیل ورم شدید كف پا كه بر اثر ضربات متوالی شلاق ایجاد شده بود در بازگشت به سلول بهصورت چهار دست و پا راه میرود. او خود در این زمینه میگوید: «در نیمه ماه رمضان من را یك روز ساعت ۸ صبح بردند تا ساعت یك بعدازظهر كه هنگام برگرداندن، حالم طوری بود كه من را كشانكشان به سلولم آوردند، آن روز یكی از روزهای خیلی خوب زندگی من بود و خیلی خوشحال بودم كه روزه هستم و شكنجه میشوم.»
هاشمیرفسنجانی در این رابطه چنین میگوید: «ما در تمام دوران مبارزه از سال ۴۱ تا ۵۷ هیچ موردی را سراغ نداریم كه یك نفر بیست و چند ماه در یك سلول بماند و مرتب زیر شكنجه باشد و به رژیم حرفی نزند. من پیش ایشان اسراری داشتم كه اگر فاش میكردند بنده را هم اعدام میكردند.» لطفالله میثمی یكی از كادرهای سازمان چنین نقل میكند: «رجایی در زندان سختترین شكنجه را تحمل كرد اما هیچكس را لو نداد. او حداقل ۵ نفر را از كادرهای علنی سازمان میشناخت كه حتی اگر یكی را لو میداد ضربه سنگینی برای سازمان بود اما او بهطور عجیبی شكنجههای سخت را تحمل كرد.»
رجایی پس از محاكمه به پنج سال حبس محكوم شد اما با اعترافاتی كه منیژه اشرفزاده كرمانی از اعضای سازمان مجاهدینخلق علیه رجایی در زندان داشت ساواك دریافت كه رجایی بهرغم آن همه شكنجه كمترین اطلاعاتی از روابط خود را بازگو نكرده، او را مجددا به شكنجه و بازجوییهای طاقتفرسا كشاند. پس از ماهها شكنجه و بازجویی در زندان كمیته مشترك ضدخرابكاری، به زندان قصر منتقل شد و در همان زندان در جریان تغییر مواضع ایدئولوژیك سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت و اینبار به افشاگری علیه آنان در زندان پرداخت، اما در زندان بایكوت شد. برخی عناصر مذهبی نیز بهدلیل اینكه رجایی ارتباط با ماركسیستها و مجاهدین خلق در زندان را حرام نمیدانست با وی همسفره و همصحبت نمیشدند.
او تغییرات به وجود آمده در سازمان را چنین نقل میكند: «من در سلول فهمیدم كه مجاهدین تغییر ایدئولوژی دادهاند و بدترین شب زندگیام را آن شب گذراندم كه تقریبا تمام تلاش خود را بیحاصل میدیدم و از آن به بعد بهشدت از مجاهدین متنفر شدم و آنچه در مورد تعلیمات آنها حدس میزدم به یقین تبدیل شده بود.»
رجایی در ملاقات با یكی از اطرافیان تاكید كرده بود: «اگر من در بیرون از زندان بودم و قضیه تغییر مواضع سازمان پیش آمده بود، سرنوشتم مثل مجید شریفواقفی و مرتضی صمدیهلباف میشد؛ من زیر بار انحراف نمیرفتم و مرا هم مثل آنها از بین میبردند.» او انحراف در این سازمان را تلخترین خاطره دوران مبارزات سیاسی خود میدانست.
او كه در ۲۸ آبان ۱۳۵۷ از زندان آزاد شده بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ابتدا به عنوان مشاور وزیر آموزشوپرورش به فعالیت پرداخت و پس از استعفای دولت موقت، سكان وزارت آموزشوپرورش را به دست گرفت. در نخستین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی از تهران به نمایندگی انتخاب شد. در سال ۱۳۵۹ از سوی حزب جمهوری به عنوان نامزد نخستوزیری مطرح و در ۲۰ مرداد ۱۳۵۹ از مجلس رای اعتماد گرفت.
سراسر دوره نخستوزیری رجایی به درگیری با ابوالحسن بنیصدر، رییسجمهور وقت گذشت و او با برخی از نامزدهای معرفی شده از سوی رجایی برای سمتهای وزارت مخالفت میكرد. پس از بركناری بنیصدر از ریاستجمهوری، رجایی در انتخابات دومین دوره ریاستجمهوری شركت كرد و در اول تیر ۱۳۶۰ به عنوان دومین رییسجمهوری ایران برگزیده شد. او در هشتم شهریور ۱۳۶۰ و درحالی كه دو ماه بیشتر از ریاستجمهوری او نگذشته بود، بر اثر انفجار بمب در دفتر نخستوزیری به شهادت رسید.
- منبع: روزنامه اعتماد/ شماره ۵۵۶۸ /سه شنبه ۷شهریور۱۴۰۲