وقتي در جايي از تكرارناپذيري رفتار شهيد رجايي و مقايسه ايشان با برخي از دولتمردان پيشين و کنوني سخني به ميان آمد و به ويژه از ظرفيت بالا، سعه صدر و تحمل او در تعامل با زيردست و مردم مطالبي گفته شد، برادري كه در ماههاي نخست جنگ، مسئوليت فرمانداري دزفول را بر عهده داشت، براي من خاطره جالبي تعريف كرد كه خواندني است.
ايشان ميگفت: در يكي از روزهاي اول جنگ كه دزفول شديدا تحت فشار و آسيب موشكهاي دوربرد صدام بود و اوضاع خيلي به هم ريخته بود و من نميتوانستم حتي در دفترم آرام و قراري داشته باشم و مرتبا بايد پاسخگوي مردمي ميبودم كه براي حل مشكل خود به فرمانداري آمده بودند، منشي دفتر به من گفت: آقاي رجايي با شما كار دارد. من كه سرم خيلي شلوغ بود، اصلا نتوانستم تصور كنم كه نخستوزير مملكت به فرمانداري تلفن بزند، براي همين، اعتنايي نكردم و به صحبت با كسي كه مشكلي داشت، ادامه دادم.
پس از چند دقيقه كه به دفتر بازگشتم و گوشي را گرفتم، وقتي با صداي آقاي رجايي روبهرو شدم، از خجالت آب شدم كه چرا نخستوزير مملكت را چند دقيقه روي خط معطل نگاه داشتهام، براي همين، بلافاصله عذرخواهي كردم، ولي در كمال حيرت از ايشان پاسخي شنيدم كه شرمندگي من را بيشتر كرد.
ايشان فرمودند: شما نبايد از اينكه من را معطل نگه داشتهايد ناراحت باشيد. حق داريد، كارتان زياد است و سرتان شلوغ است. اين ما هستيم كه در تهران نشستهايم و كاري نداريم و شما در منطقه جنگي داريد كار ميكنيد. ما در نهايت به اين طرف و آن طرف يك تلفن ميزنيم و احوالي ميپرسيم!
اين تواضع ايشان در حالي بود كه من ميدانستم جنگ نه تنها در دزفول و خوزستان كه در چند استان ديگر هم جريان دارد و وضعيت اقتصادي مملكت به جايي رسيده بود كه ايشان در جلسه محرمانهاي به نمايندگان مجلس گفته بود، دوستان و برادران وضعيت اقتصادي كشور، به گونهاي است كه اگر امروز نفت بفروشيم، پول داريم و اگر نفروشيم، خزانه كشور خالي است!
خدايا! اين شهيد قدرناشناخته را با بهترين اولياي خود محشور بگردان و نام و ياد و سيره او را از گزند و آسيب در امان دار. آمين.