همزمان با چهلمين سالروز عروج مظلومانه ي رييس جمهور شهيد، محمدعلي رجايي، محمدعلي حضرتي، اديب و فرهيخته ي پژوهشگر با انتشار يادداشتي به ابعاد مختلف فرهنگي، اجتماعي شهيد رجايي پرداخت. در اين يادداشت آمده است: بسياري از مردم ايران به خاطر شخصيت وارسته، خاکسار و مردمي شهيد محمدعلي رجائي با ابعادي از منش و روش ممتاز او آشنايي نسبي دارند.
مثلا تسلط بينظير شهيد رجائي در فنون تدريس درسهاي دشوار بخصوص رياضيات و پرورش شاگردان برجسته که بعضي از آنان به رتبهي استادي دانشگاه نيز رسيدند مورد قبول دوست و دشمن ايشان است. يعني کسي يافت نشده که بتواند مهارت استادانهي درس رياضيات محمدعلي رجائي را انکار کند.
يا نميشود او را از نخستين دانشآموختگان دورهي فوق ليسانش دانشگاه تهران در رشتهي آمار به شمار نياورد. حتي ميگويند اگر سوابق سياسي و مبارزاتي او و همکاري با مهندس بازرگان و دکتر سحابي نبود او ميتوانست به تحصيل در دورهي دکتري آمار يا رياضي بپردازد و در دانشگاه تهران استادي نامآور شود.
کسي را نميتوان يافت که در سادهزيستي و همراهي از سر صدق و صفاي او با مردم فرودست جامعه را انکار کند. نه آنکه همچون بسياري از مديران امروزي به حرکات نمايشي و مردمفريبانه روي بياورد. رجائي کسي را تعيين کرده بود تا هر روز به وي يادآور شود: فرزند مرحوم عبدالصمد و اهل قزوين است و پيش از خدمت در نيروي هوايي و تحصيل در دانشگاه و تدريس و مديريت در بهترين آموزشگاههاي تهران در دهۀ چهل شمسي، دوران نوجوانياش را با دستفروشي به سر آورده است. شيوهي مردم داري و زندگي صميمانه با مردم فرودست براي او ارزشي راستين بود و هيچگاه از پيمانش با مردم، غفلت نکرد و هرگز به رفتارهاي دروغين نمايشي و مردم را ابزار و پلکّان صعود خود کردن تن نداد.
بسياري از مردم بخصوص مبارزان آزاديخواه ميدانند که محمدعلي رجائي يکي از معدود اعضاي علني سازمان مجاهدين خلق بود و اطلاعات بسيار گستردهاي از امکانات چريکي و مخفي سازمان داشت و اعضاي کادر مرکزي سازمان به يکديگر ميگفتند اگر رجائي دستگير شود و کوچکترين همکاري را با ساواک بپذيرد، چيزي از سازمان باقي نميماند. ولي عليرغم دستگيري او و تحمّل شديدترين شکنجهها در سلولهاي انفرادي و صبوري در برابر بايکوت تشکيلاتي که زندان در زندان مضاعف بود، لب به سخن نگشود و پايداري او رنگي اسطورهاي گرفت.
همچنين انضباط آهنين و انعطافناپذيري او در برابر قانونشکني براي مردم بسيار آشناست. پايبندي رجائي به آراستگي ظاهري در عين سادهپوشي، کوتاه کردن موي سر و صورت، رعايت نظم در رفت و آمد، حضور بهنگام و بدون کمترين تاخير در کلاسهاي درس، احترام قلبي به قانون و رعايت آن و ترجيح منافع ملي بر سود شخصي از جملهي نکاتي است که کم و بيش با شواهد فراوان از او نقل شده است. مثلا گفتهاند در تمام سالهاي عمرش تنها با خودکاري سبز امضا کرده يا نسبت به کاربرد نظافت و پاکيزگي حسّاس بوده است.يا آنکه به ورزش به ويژه کوهنوردي و واليبال اهميت ميداده است.
عشق او به تعليم و تربيت و علاقهي قلبي به حرفهي معلمي و ترجيح آن بر تمامي مشاغلي که ميتوانست به آنها بپردازد نيز براي دوستداران راه رجائي آشنا و شناخته شده است. ميگويند يکي از تکيه کلامهاي وي در جمعهاي فرهنگيان اين بوده که «من اشتباه کرده معلمي را انتخاب کردم چون مسئوليت آن خيلي سنگين است ولي اگر قرار باشد بار ديگر شغلي را برگزينم تنها معلمي را انتخاب ميکنم».
يکي از وجوه ناشناخته يا کمتر مطرح شدهي شهيد رجائي، داشتن قريحهي شاعرانه و طبع روان و نيرومند ادبي است. متاسفانه در جريان دستگيريهاي مکرر رجائي و تاراج دستنويسها و يادداشتهاي او توسط نيروهاي امنيتي، بسياري از آثار وي نابود شده يا کسي از آنها اطلاعي ندارد. در خاطرات همسر بزرگوار شهيد رجائي سرکار خانم عاتقهي صديقي، به شعري از رجائي اشاره رفته که در يکي از ملاقاتهاي کابيني که معمولا تحت کنترل عوامل زندان انجام ميشده که شهيد آن را بر کاغذ کوچکي نوشته و به دور از چشم مأموران براي لحظاتي به شيشهي حائل بين زنداني و ملاقاتشونده چسبانده و از همسرش خواسته تا آن را بهخاطرش بسپارد و در فرصتي مناسب بازنويسي کند. به اين ترتيب شعري از محمدعلي رجائي پس از گذشت پنج دهه از سرايش آن به دست ما رسيده است. البته رجائي شاعري حرفهاي نبوده و ذهن منطقي و رياضياتي او نيز اجازهي چنين کاري را نميداده است. ولي دو عنصر عاطفه و خيال، همراه با موسيقي ملايمي، شعري نيمايي از او به دست داده که نسبت به سرودههاي چريکي مبارزان آن روزگار که بسيار شعاري و صريح بوده از لطافتهاي ادبي و تعابير ايماژيک و خيالانگيز شاعرانهاي بيبهره نيست و نمونهاي موفق از شعر سياسي دههي پنجاه ارزيابي ميشود.
با هم اين شعر را بخوانيم:
تا بشيرِ تابناکِ روز
دامن گستراند
از فراز کوهسار دور
در دامان صحرا
بوسهي رگبار دشمن
دور از چشم عزيزان
روي خاک و خونکشاند
پيکر خونين ما را.
همسر من
زندگي هرچند شيرين است
ليکن دوست دارم
با تمام آرزو در راه انسانها بميرم
از نشيب جويبار زندگاني
قطرهاي شفاف باشم
در دل دريا بميرم.
همسر من
چهره بر دامن مکش
تا ياغيان شب بگويند:
همسر محکوم هم از نام شويش ننگ دارد
لالهاي خونين به روي سينهات بنشان
که گويند:
همسر محکوم، قلبي کينهتوز و گرم دارد.
همسر من
کودکانت را مواظب باش همچون گرد چشمانت
تا نگيرد چهرهي معصومشان را گرد ذلّت
روزگاري گر که پرسيدند از احوال بابا
گو که با لبهاي خندان
کشته شد در راه ايمان.
*محمدعلي رجائي